- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نهاده کشور دل باز رو به ویرانی که دیده مملکتی را بدین پریشانی
2 دلا مکن گله از کس که خوار و زار شود هر آن که شد چو تو سرگشته در هوسرانی
3 ز تار زلف سیاه تو روز مشتاقان بود سیاهتر از روزگار ایرانی
4 به پاس هستی ایرانیان برآور سر ز خاک نیستی، ای اردشیر ساسانی
5 ببین به کشور ایران و حال تیرهٔ او که پست و خوار و زبون باد جهل و نادانی
6 بهار بندهٔ حق باش و پادشاهی کن که بندگان حقیقت کنند سلطانی