1 به توام شیفته از هر جهت، افکار تو کرد دیده، نادیده، مرا تشنه دیدار تو کرد
2 آنچه از خامه پندار، پدید آوردی شد یقین «نسخ یقین همه » پندار تو کرد
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 در عشق بدان فرق شهنشاه و گدا نیست کس نیست که در کوی بتان بیسر و پا نیست
2 در حسن تو انگشت نما هستی و لیکن در عشق تو جز من کسی انگشت نما نیست
1 ز زلف بر رخ همچون قمر نقاب انداخت فغان که هاله برخسار آفتاب انداخت
2 هلاک ناوک مژگان آنکه سینه ما نشانه کرد و بر او تیر بی حساب انداخت
1 خسته از دست روزگار شدم ماندم آنقدر تا ز کار شدم
2 خون دل آنقدر بدامن ریخت که من از دیده شرمسار شدم
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **