- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 سرمست درآمد از درم دوست لب خنده زنان چو غنچه در پوست
2 چون دیدمش آن رخ نگارین در خود به غلط شدم که این اوست
3 رضوان در خلد باز کردند کز عطر مشام روح خوش بوست
4 پیش قدمش به سر دویدم در پای فتادمش که ای دوست
5 یک باره به ترک ما بگفتی زنهار نگویی این نه نیکوست
6 بر من که دلم چو شمع یکتاست پیراهن غم چو شمع ده توست
7 چشمش به کرشمه گفت با من در نرگس مست من چه آهوست
8 گفتم همه نیکوییست لیکن اینست که بیوفا و بدخوست
9 بشنو نفسی دعای سعدی گر چه همه عالمت دعاگوست