با خویشتن فتاد مگر باز کار از غبار همدانی غزل 75

غبار همدانی

غبار همدانی

غبار همدانی

با خویشتن فتاد مگر باز کار من

1 با خویشتن فتاد مگر باز کار من کآشفته شد چون طالع من روزگار من

2 زاهد کنون که پند تو در من اثر نکرد پرهیز کن که در تو نیفتد شرار من

3 آهسته ساربان که زپای اوفتاده است در زیر بار غم شتر راهوار من ‌

4 روزی شود ز دام غمم مرغ دل خلاص کز یکدگر گسسته شود پود و تار من

5 یا رب ترحمی که بدین پیکر ضعیف سخت است پایداری روز شمار من

6 یا قطره ای ببار به خاکم ز ابر لطف یا برمکش ز خاک، تن خاکسار من

7 پا تا به سر زخون دلم لاله گون شوی گر بگذری چون اشک روان از کنار من

8 ای دل صبور باش که آخر به یُمن عشق خواهد شدن به جانب کیوان غبار من

عکس نوشته
کامنت
comment