مأیوس شد ز آدم و شد سوی زوجه‏اش از فیض کاشانی قصیده 12

فیض کاشانی

آثار فیض کاشانی

فیض کاشانی

مأیوس شد ز آدم و شد سوی زوجه‏اش

1 مأیوس شد ز آدم و شد سوی زوجه‏اش هم در دهان حیه و هم از ره دغا

2 گفتا حلال گشت درختی که بُد حرام از حسن طاعتی که نمودید با خدا

3 خواهی که بر تو کشف شود سرّ این سخن رو نزد آن درخت بخور زان بیازما

4 خیل فرشته هست نگهبان این درخت از بهر منع در کف ایشان حراب‏ها

5 آن را که آن درخت حلال است ره دهد آن را که شد حرام زنندش به حرب‏ها

6 گر تو بدان درخت روی تا بری بری منعت اگر کنند بدان کان نشد روا

7 گر تو از آن درخت خوری بیشتر ز شوی گردی بر او مسلط در امر و نهی‏ها!

8 حوا بدان درخت توجه نمود و رفت تا موضعی که بود در آنجا فرشته‏ها

9 می‏خواستند منع کنندش از آن درخت منع آمد از جناب خدا اهل منع را

10 زنهار منع او مکنید و رهش دهید تا اهل عقل گردد از اهل هوا جدا

11 نهیش نموده داده خرد داده اختیار آن را کنید منع که نیست از اولی النهی‏

12 عاقل اگر مطیع شود می‏برد ثواب ور عاصی است می‏برد از خویشتن سزا

عکس نوشته
کامنت
comment