شد واقف از خیال من آن مه از فضولی بغدادی غزل 357

فضولی بغدادی

فضولی بغدادی

فضولی بغدادی

شد واقف از خیال من آن مه بحال من

1 شد واقف از خیال من آن مه بحال من نگذاشت فرق ضعف ز من تا خیال من

2 بستم خیال کام دگر زآن دهن ولی کاری نکرد هیچ خیال محال من

3 گفتم سگ توام سبب اینست غالبا کز من چنین گریخته وحشی غزال من

4 گفتم ز رشک بر ورق لاله نقطه ایست گفتم این کنایه ایست ز رخسار و خال من

5 بی خط سبز و زلف سیاه تو شاهدست بر روی زرد من رقم اشک آل من

6 سر زد ز چاک سینه من آتش درون من مرغ آتشین پرم اینست بال من

7 سودای عقل کرد فضولی مرا ملول حرفی ز عشق گوی بدفع ملال من

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر