-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 یار تا من هستم از خود با خبر نگذاردم تا ز من باقی بود اسم و اثر نگذاردم
2 تا ز من ما و منی را باز نستاند نگار تا نسازد او زمن چیزی دگر نگذاردم
3 با وجود انکه گشتم در پیش از خویشتن چون زمین و آسمان زیر و زبر نگذاردم
4 من بخود محجوبی از وی دارم امیدی که او وز حجاب از خویشتن زین بیشتر نگذاردم
5 گرچه من اندر هوایش پر و بالی میزنم لیکن امید است که او بیبال و پر نگذاردم
6 مردم چشمم از آنم چشم انسان کرده است چونکه من انسان عینم از نظر نگذاردم
7 ور که دایدار و گفتارش یقین دانم که او یکزمان بی سمع و یکدم بی بصر نگذاردم
8 من گدای او از آن گشتم بسان مغربی کاو دگر همچون گدایان دربدر نگذاردم