یاری از یار من و چرخ ستمکار از سحاب اصفهانی غزل 295

سحاب اصفهانی

آثار سحاب اصفهانی

سحاب اصفهانی

یاری از یار من و چرخ ستمکار مخواه

1 یاری از یار من و چرخ ستمکار مخواه یاری از چرخ اگر خواستی از یار مخواه

2 دل ز چشم تو اگر چشم عنایت دارد گو پرستاری بیمار ز بیمار مخواه

3 زین طبیبان که توانند علاجی بکنند چاره ی درد دل خویش به ناچار مخواه

4 هر که را زیب دکان جنس وفا و هنر است به جوی گو برسان نرخ و خریدار مخواه

5 خواهی از سنگ جفایش اگر ایمن باشی هرگز آسایش از آن سایه ی دیوار مخواه

6 یاری ای که رقیبش نباشد مطلب در گلستان جهان یک گل بیخار مخواه

7 هر که در غمکده ی دهر گرفتار غمی است گو بده جان چو (سحاب) از غم و غمخوار مخواه

عکس نوشته
کامنت
comment