-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هله بحری شو و در رو مکن از دور نظاره که بود در تک دریا کف دریا به کناره
2 چو رخ شاه بدیدی برو از خانه چو بیذق رخ خورشید چو دیدی هله گم شو چو ستاره
3 چو بدان بنده نوازی شدهای پاک و نمازی همگان را تو صلا گو چو مؤذن ز مناره
4 تو در این ماه نظر کن که دلت روشن از او شد تو در این شاه نگه کن که رسیدهست سواره
5 نه بترسم نه بلرزم چو کشد خنجر عزت به خدا خنجر او را بدهم رشوت و پاره
6 کی بود آب که دارد به لطافت صفت او که دو صد چشمه برآرد ز دل مرمر و خاره
7 تو همه روز برقصی پی تتماج و حریره تو چه دانی هوس دل پی این بیت و حراره
8 چو بدیدم بر سیمش ز زر و سیم نفورم که نفور است نسیمش ز کف سیم شماره
9 تو از آن بار نداری که سبکسار چو بیدی تو از آن کار نداری که شدستی همه کاره
10 همه حجاج برفته حرم و کعبه بدیده تو شتر هم نخریده که شکستهست مهاره
11 بنگر سوی حریفان که همه مست و خرابند تو خمش باش و چنان شو هله ای عربده باره