ز هجر کرد خبردار وصل یار مرا از قدسی مشهدی غزل 17

قدسی مشهدی

آثار قدسی مشهدی

قدسی مشهدی

ز هجر کرد خبردار وصل یار مرا

1 ز هجر کرد خبردار وصل یار مرا صلای گشت خزان می‌دهد بهار مرا

2 سواد زلف بتان است نسخه بختم سفیدبخت ندیده است روزگار مرا

3 ز عشق تا شدم آسوده زارتر گشتم فزود نشئه این باده از خمار مرا

4 فغان که سوختم و آستین لطف کسی نرفت آینه خاطر از غبار مرا

5 ز قدر مردمک چشم آفتاب شوم به قدر ذره اگر بخشی اعتبار مرا

6 چو گفتمش ز چه بستی کمر به خونم گفت کمر برای همین بسته روزگار مرا

7 نماند آرزویی در دلم که مردم چشم به سعی گریه نیاورد در کنار مرا

عکس نوشته
کامنت
comment