1 می رفت و گلاب از سمنش می بارید مشک از خط عنبر شکنش می بارید
2 از گفتهٔ من دوبیتیی در حق خویش می خواند و شکر از دهنش می بارید
1 چون علاء دولت و دین دروغا خنجر کشد رایت اعزاز حق بر گنبد اخضر کشد
2 تا بود زین سان هلاک خسم او، از آفتاب هم سپر گیرد بکف گردون و هم خنجر کشد
1 خسروا ، چون تو آسمان نارد خدمت و زمانه بگزارد
2 باد را هیبت تو بر بندد کوه را حملهٔ تو بردارد