1 آسمان داند که گاه نظم و نثر بر زمین چون من مبرز کس ندید
2 در بیانم آب و در فکر آتش است آبی از آتش مطرز کس ندید
3 ز آتش موسی برآرم آب خضر ز آدمی این سحر و معجز کس ندید
4 از دو دیوانم به تازی و دری یک هجا و فحش هرگز کس ندید
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 چرا ننهم؟ نهم دل بر خیالت چرا ندهم؟ دهم جان در وصالت
2 بپویم بو که در گنجم به کویت بجویم بو که دریابم جمالت
1 در عشق تو عافیت حرام است آن را که نه عشق پخت خام است
2 کس را ز تو هیچ حاصلی نیست جز نیستیی که بر دوام است
1 بس لابه که بنمودم و دلدار نپذرفت صد بار فغان کردم و یکبار نپذرفت
2 از دست غم هجر به زنهار وصالش انگشت زنان رفتم و زنهار نپذرفت
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **