- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دل خوار کرد در بر هر خار و خس مرا نگذاردم بحال خود این بوالهوس مرا
2 از بسکه غم کشیده مرا سر بزیر پر خوشتر ز عالمی شده کنج قفس مرا
3 پرسد طبیب درد دلم را چه گویمش چون نیست اهل درد همین درد بس مرا
4 با هرکسی ز مهر زدم دم چو خود نبود اهل وفا نگشت یکی دادرس مرا
5 مستم رها کنید بگریم بحال خویش مست آنقدر نیم که بگیرد عسس مرا
6 چون نورسیده ام زره ای پیر میفروش از آن شراب کال یکی کامرس مرا
7 چنگی بدل نمیزندم نغمه های عود ای تار و نی شوید دمی هم نفس مرا
8 گفتم که بد معرفی عارف شدی و گفت «این نام نیک تا ابدالدهر بس مرا!»