- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دل ز ناوکهای بیداد تو پیکان را گرفت تشنهلب از ابر رحمت آب باران را گرفت
2 پردلی کاری نمیسازد ز استیلای عشق شیر بگریزد دمی کانش نیستان را گرفت
3 سهل باشد مملکتگیری بامداد سپاه نام من تنها تمام اقلیم ایران را گرفت
4 تا نگاه افکندهای تسخیر شهری کردهای همچو بوی گل که تا برخاست بستان را گرفت
5 در کنار آفتاب افتاده دایم تیرهروز دود آه کیست کان زلف پریشان را گرفت
6 موج ابروی ترا تا دیده از جا رفته است دیده من گرچه صد ره راه طوفان را گرفت
7 چشم ما و دیده زنجیر را طالع یکیست خواب اگر لشکر کشد نتواند ایشان را گرفت
8 کامبخشیهای گردون نیست جز داد و ستد تا لب نانی عطا فرمود دندان را گرفت
9 گل به گلشن بس که از اشکم فراوان شد کلیم بلبل از گل رخنه دیوار بستان را گرفت