- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دل از بند من بیدل رها شد نمیدانم کِه او دید و کجا شد
2 مگر کاو دانه خال بتی دید از آن در دام زلفش مبتلا شد
3 هوای دلستانی داشت در سر نمی دانم بعزم آن هوا شد
4 مگر بودش نهانی دلربایی نهان از ما بر آن دلربا شد
5 صفایی داشت با خوبان مهوش ازین جای مکدر زان صفا شد
6 صدای ارجعی آمد به گوشش پی آن نغمه و بانگ و صدا شد
7 صلای خوان وصل یار بشنید ببوی خوان وصلش زان صلا شد
8 ز جان و از جهان بیگانه گردید که تا باجان و جانان آشنا شد
9 دمی خالی نمیباشد ز دلدار از آن کز بهر آن خلوت سرا شد
10 ز حال مغربی دیگر نپرسید از آن ساعت که از پیشش جدا شد