1 دلی کز بیخودی گرم سراغ عشق میگردد به گرد شهر و کو بر کف چراغ عشق میگردد
2 ز تاب مهربانی میپزد در تابه خامی کسی کز درد تو قانع به داغ عشق میگردد
1 گردش چشم تغافل ساغر لبریز ما اشک گلگون است در راه طلب شبدیز ما
2 در شهادت رگ برآورده است هر مویی زتن نشتری دارد ز هر مژگان به کف خونریز ما
1 سیرکن نو رسیده ما را وحشت آرمیده ما را
2 ای کبوتر دچار باز شوی دیده ای نور دیده ما را
1 صبح است مست باده دوشینه هوا چاک است از تبسم گل سینه هوا
2 پر می زند چو باز شکاری قدح ز موج بال تذرو دیده در آیینه هوا