-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دل که او بیخبر از روز سیاهش باشد گو سر زلف سیاه تو گواهش باشد
2 رسم انصاف در اقلیم نکوئی نبود خاصه بیدادگری همچو تو شاهش باشد
3 شب آن کز مه رخسار تو روشن چه عجب بی نیازی اگر از پرتو ماهش باشد
4 یک شکستم به پر از سنگ جفایش نرسد گر نه شوق شکن طرف کلاهش باشد
5 گر نباشد بگل گلشن حسن تو دوام شاد از اینم که دوامی به گیاهش باشد
6 نبود غیر در میکده جائی که کسی ایمن از فتنه دوران به پناهش باشد
7 مردم از حسرت دیدار و در آن راه هنوز دیده ی حسرت من باز به راهش باشد
8 بکشد همچو فلک دست ز آزار (سحاب) گر چه او در حذر از شعله ی آهش باشد