دل شد اندر پیچ و تاب حلقه گیسوی از شمس مغربی غزل 47

شمس مغربی

آثار شمس مغربی

شمس مغربی

دل شد اندر پیچ و تاب حلقه گیسوی اوست

1 دل شد اندر پیچ و تاب حلقه گیسوی اوست پیچ و تاب حلقه ی گیسوی او بی انتهاست

2 در سر زلفش ندانم دل کجا افتاده است تا کدامین موی دارد موی او بی انتهاست

3 هر کسی را هست راهی سوی او در هر نفس راها در هر نفس زانسوی او بی انتهاست

4 ره بکویش هر که برد از وی برون ناید دگر چون برون آید دگر چون کوی او بی انتهاست

5 بهر هر دل هر طرف مهراب دیگر مینهد ابروش زان قبله ابروی وی بی انتهاست

6 طاقت نیروی بازویش کجا دارد دلم زانکه دل بیطاقت و نیروی او بی انتهاست

7 مغربی را کوی دل اندر خم چوگان اوست عرصه میدان برای کوی او بی انتهاست

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر