- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دل اگر از غم او کار مرا مشکل کرد آنچه با من غم او کرد غمش با دل کرد
2 دید گردون که هلاک از ستم او نشدیم دل بی رحم بتان را به جفا مایل کرد
3 ز آب چشم آنچه کشد مردمک دیده سزاست زآنکه در رهگذر سیل چرا منزل کرد
4 هم کف موسوی از نور رخت خجلت کرد هم دم عیسوی اعجاز لبت باطل کرد
5 خواجه بسپرد به ناچار در آخر بجهان بجهان آنچه زاسباب جهان حاصل کرد
6 عاقل آن بود که از ساغر آئینه مثال زنگ اندوه ز آئینه ی دل زایل کرد
7 دید کز بهر نثارت بودم تحفه ی جان چرخ در چشم تواش این همه ناقابل کرد
8 خواست در حشر بدامان زندش دست (سحاب) شرمش آمد چو نگاهی بسوی قاتل کرد