ای دل به یمن سلطنت فقر، از محیط قمی هفت شهر عشق 3

محیط قمی

آثار محیط قمی

محیط قمی

ای دل به یمن سلطنت فقر، شاه باش

1 ای دل به یمن سلطنت فقر، شاه باش بی پا و سرپناه سریر و کلاه باش

2 با نیستی بساز و غم بیش و کم مخور بر بیش و کم هر آن چه بود پادشاه باش

3 تا کی سپید جامه توان بود و دل سیاه؟ یک چند دل سپید و مرقع سیاه باش

4 طی طریق پرخطر عشقت آرزو است وارسته از دو کون، چو مردان راه باش

5 آزادیت هوا است، ره خواجگان گزین از خیل بندگان ولی الاه، باش

6 در گلشن زمانه اگر گل نمی شوی خود خوار هم مباش، خدا را گیاه باش

7 بگریز در پناه شه اولیاء، علی از حادثات دور فلک، در پناه باش

8 ای جان مقیم درگه والای شاه شو چون عرش خاکسار، در آن بارگاه باش

9 ای دیده کسب نور، از آن آستانه کن و آن گاه نوربخش به خورشید و ماه باش

10 ما را شفاعتش طلبد چون گنهکار ای تن مدام، غرقه ی بحر گناه باش

11 از جان و دل غلام غلامان حیدرم یا رب مرا به صدق ارادت گواه باش

12 ای عذرخواه نامه سیاهان، به روز حشر جرم «محیط» را بر حق، عذرخواه باش

عکس نوشته
کامنت
comment