- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای دل به یمن سلطنت فقر، شاه باش بی پا و سرپناه سریر و کلاه باش
2 با نیستی بساز و غم بیش و کم مخور بر بیش و کم هر آن چه بود پادشاه باش
3 تا کی سپید جامه توان بود و دل سیاه؟ یک چند دل سپید و مرقع سیاه باش
4 طی طریق پرخطر عشقت آرزو است وارسته از دو کون، چو مردان راه باش
5 آزادیت هوا است، ره خواجگان گزین از خیل بندگان ولی الاه، باش
6 در گلشن زمانه اگر گل نمی شوی خود خوار هم مباش، خدا را گیاه باش
7 بگریز در پناه شه اولیاء، علی از حادثات دور فلک، در پناه باش
8 ای جان مقیم درگه والای شاه شو چون عرش خاکسار، در آن بارگاه باش
9 ای دیده کسب نور، از آن آستانه کن و آن گاه نوربخش به خورشید و ماه باش
10 ما را شفاعتش طلبد چون گنهکار ای تن مدام، غرقه ی بحر گناه باش
11 از جان و دل غلام غلامان حیدرم یا رب مرا به صدق ارادت گواه باش
12 ای عذرخواه نامه سیاهان، به روز حشر جرم «محیط» را بر حق، عذرخواه باش