1 ای دل، سزایش بری باز بر چنگل عقابی
2 بی تو مرا زنده نبیند من ذره ام، تو آفتابی
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 گفت دینی را که: این دینار بود کین فراکن موش را پروار بود
1 به نام نیک تو، خواجه! فریفته نشوم که نام نیک تو دام است و زرق مر نان را
2 کسی که دام کند نام نیک از پی نان یقین بدان تو که دام است نانش مر جان را
1 دریا دو چشم و آتش بر دل همی فزاید مردم میان دریا و آتش چگونه پاید؟
2 نیش نهنگ دارد، دل را همی خساید ندهم، که ناگوارد، کایدون نه خردخاید
1 هرکه نامخت ازگذشت روزگار نیز ناموزد ز هیچ آموزگار
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به