جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

جلال الدین محمد مولوی(مولانا)
جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

دل از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 103

غزل 103 ام از 6329 غزلیات

دل و جان را در این حضرت بپالا

1 دل و جان را در این حضرت بپالا چو صافی شد رود صافی به بالا

2 اگر خواهی که ز آب صاف نوشی لب خود را به هر دردی میالا

3 از این سیلاب درد او پاک ماند که جانبازست و چست و بی‌مبالا

4 نپرد عقل جزوی زین عقیله چو نبود عقل کل بر جزو لالا

5 نلرزد دست وقت زر شمردن چو بازرگان بداند قدر کالا

6 چه گرگینست وگر خارست این حرص کسی خود را بر این گرگین ممالا

7 چو شد ناسور بر گرگین چنین گر طلی سازش به ذکر حق تعالا

8 اگر خواهی که این در باز گردد سوی این در روان و بی‌ملال آ

9 رها کن صدر و ناموس و تکبر میان جان بجو صدر معلا

10 کلاه رفعت و تاج سلیمان به هر کل کی رسد حاشا و کلا

11 خمش کردم سخن کوتاه خوشتر که این ساعت نمی‌گنجد علالا

12 جواب آن غزل که گفت شاعر بقایی شاء لیس هم ارتحالا

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر دل و جان را در این حضرت بپالا

شاعر شعر دل و جان را در این حضرت بپالا چه کسی است ؟

شاعر شعر دل و جان را در این حضرت بپالا جلال الدین محمد مولوی(مولانا) می باشد.

شعر دل و جان را در این حضرت بپالا در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 7 سروده شده است.

قالب شعر دل و جان را در این حضرت بپالا چیست ؟

قالب شعر دل و جان را در این حضرت بپالا غزل است

مضمون اصلی شعر دل و جان را در این حضرت بپالا چیست؟

این شعر در دسته‌بندی شعر شاد, شعر فارسی, شعر کوتاه, عاشقانه, غمگین, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن شعر شاد, شعر فارسی, شعر کوتاه, عاشقانه, غمگین, می‌نوشی است.
بنر