- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بشنو این را ز نص ای دانا که ز یزدان دو بحر شد پیدا
2 یک پر از شهد و قند و نرمی و لطف یک پر از زهر و قهر و کلی عنف
3 یک دهد خاره یک دهد نسرین یک بود تلخ و یک بود شیرین
4 یک بچرخت برد یکی بزمین یک بکفرت کشد یکی سوی دین
5 مرج البحر گفت در قرآن هر دو با هم مقیم یلتقیان
6 برزخ معنوی میان دو بحر تا نیامیزد آنچه لطف بقهر
7 مثل آب و روغن اند بهم یک نگردند همچو شادی و غم
8 گرچه هر دو بیکدیگر مانند لیک دانم که عاقلان دانند
9 کان ترا همچو گرگ و مار کشد وین بزودیت سوی ی ار کشد
10 هرچه ماند بهم نباشد یک آنکه یک بیند او بود در شک
11 زهر و تریاق اگرچه یکسان اند عاقلان فرق هر دو را دانند
12 هر دو را طعم اگرچه زشت بود هر که داناست کی ز راه رود
13 داند او کان بود کشنده وبد وین کند تیغ فهم او را رد
14 زان رسد درد و زین رسد درمان زان بودموت و ز ین حیات وامان
15 باز گردم بدانچه میگفتم در نطق و سکوت میسفتم
16 خمشی در دلت چو دریائیست در درون بی حروف گویائیست
17 باز بر تر ز سینه در بیچون یک جهانی است بی درون و برون
18 مشرقش را نشد حدی پیدا مغربش نیست زیر و نی بالا
19 عرصه اش بیکنار و بی پایان درگهش را ک س ی ندیده کران
20 نیست آنجا سکون و نی حرکت نی خرید و فروش صد برکت
21 ماه و مهر عقول بی چرخ است مهر و ماه زمانه چون مرخ است
22 مرخ از آن گفتمش که آن فانی است ماه و خورشید آسمان فانی است
23 مرخ سوزد نماند از وی چیز چرخ و مهر و مهش نماند نیز
24 پس بمعنی است یک چه چرخ و چه مرخ هر دو را یک بود بمعنی نرخ
25 غیر وجه الاله یا غافل مثل الن ح م فی الضحی آفل
26 هول باق و غیره فان من بعید و من فتی دانی
27 خالق الروح قبل ذا التکوین جسمنا من سلالة من طین
28 آخر الامر یهدم الاج س ام قس علیها العقول و الافهام
29 غیره فی الوجود لایبقی ثم فی الحشر یحشر الموتی
30 جانها نیست گردد و تنها ذات حق ماند از جهان تنها
31 مهر و ماه عقول پاینده است در جهان صفات تابنده است
32 نبود در حقایقش تابان جز جمال لطیف الرحمن
33