- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بشنو از بارگاه مصطفوی تا چه دانی ز نکتهٔ نبوی
2 صفت کاهلان دین در راه هست لفظ من استوی یوماه
3 اسب کودن به غز و نیست دوان ورنه چون خر نداردی پالان
4 بر تن خود نهای مغفّل بار زانکه باشد سیاه بدکردار
5 شرع ورزی نیاید از منبل حق گزاری نیاید از کاهل
6 آنکه او شرع را شود منقاد نرود چون خران به راه عناد
7 بندهٔ شرع باش تا برهی ورنه گشتی به پیش دیو رهی
8 مر ترا گر به سوی خانه برد اشهب و ادهم زمانه برد
9 خام و گمنام رفته از خانه که بود جز جنین و افگانه
10 گام زن همچو روز روشن باش نه فسرده چو بام و روزن باش
11 آب در گشتن است خوش چو گلاب چو نگردد بگندد از تف و تاب
12 دم به دم طوف کن به هر کویی تا ببینی مگر نکورویی
13 ور نکو گویی و نکو رایی همچو اقبال باش هرجایی
14 با همه خلق رای نیکو دار خو نکودار و رای چون خو دار
15 تنگ خویی نشان ادبیرست خوی بد روبه و نکو شیرست
16 خوی نیکو ترا چو شیر کند خوی بد عالم از تو سیر کند
17 نیست در خورد مر مرا دل و جان یارب از هر دوام تو باز رهان
18 چیست لذّت ز عمر با تکلیف همه با هم رقیب و خصم و حریف
19 زین همه خلق و زین همه بنیاد بار تکلیف خویش بر تو نهاد
20 گشت زین کاینات جمله خصوص احسنالصوره مر ترا مخصوص
21 گرد هزل و عبث چرا گردی عمر خود در عبث هبا کردی
22 که ترا غرهّ کرد بر دنیی تا بدادی ز دست خود عقبی
23 کار خود دیر و زود دریابی لیک اکنون هنوز در خوابی
24 غافلی زین زمانهٔ غدّار از وجود زمانه دست بدار
25 کین امانی نه پایدار بُوَد حسرتافزای و عمر خوار بُوَد
26 چون من و چون تو صد هزاران کشت ناشده سرخ یک سر انگشت
27 تو در این راه کودکی طفلی نه شراب مروّقی ثفلی
28 مرد راهی درآی و مردی کن ورنه ره گیر و رو مه سردی کن