سر دفتر آیت نکوئی از نظامی گنجوی خمسه 19

نظامی گنجوی

نظامی گنجوی

نظامی گنجوی

سر دفتر آیت نکوئی

1 سر دفتر آیت نکوئی شاهنشه ملک خوبروئی

2 فهرست جمال هفت پرگار از هفت خلیفه جامگی خوار

3 رشک رخ ماه آسمانی رنج دل سرو بوستانی

4 منصوبه گشای بیم و امید میراث ستان ماه و خورشید

5 محراب نماز بت‌پرستان قندیل سرای و سرو بستان

6 هم خوابه عشق و هم سرناز هم خازن و هم خزینه پرداز

7 پیرایه گر پرند پوشان سرمایه ده شکر فروشان

8 دل‌بند هزار در مکنون زنجیر بر هزار مجنون

9 لیلی که بخوبی آیتی بود وانگشت کش ولایتی بود

10 سیراب گلش پیاله در دست از غنچه نوبری برون جست

11 سرو سهیش کشیده‌تر شد میگون رطبش رسیده‌تر شد

12 می‌رست به باغ دل فروزی می‌کرد به غمزه خلق سوزی

13 از جادوئی که در نظر داشت صد ملک بنیم غمزه برداشت

14 می‌کرد بوقت غمزه سازی برتازی و ترک ترکتازی

15 صیدی ز کمند او نمی‌رست غمزش بگرفت و زلف می‌بست

16 از آهوی چشم نافه‌وارش هم نافه هم آهوان شکارش

17 وز حلقه زلف وقت نخجیر بر گردن شیر بست زنجیر

18 از چهره گل از لب انگبین کرد کان دید طبرزد آفرین کرد

19 دلداده هزار نازنینش در آرزوی گل انگبینش

20 زلفش ره بوسه خواه می‌رفت مژگانش خدادهاد می‌گفت

21 زلفش به کمند پیش می‌خواند مژگانش به دور باش می‌راند

22 برده بدو رخ ز ماه بیشی گل را دو پیاده داده پیشی

23 قدش چو کشیده زاد سروی رویش چو به سرو بر تذروی

24 لبهاش که خنده بر شکرزد انگشت کشیده بر طبرزد

25 لعلش که حدیث بوس می‌کرد بر تنگ شکر فسوس می‌کرد

26 چاه زنخش که سر گشاده صد دل به غلط در او فتاده

27 زلفش رسنی فکنده در راه تا هر که فتد برآرد از چاه

28 با اینهمه ناز و دلستانی خون شد جگرش ز مهربانی

29 در پرده که راه بود بسته می‌بود چو پرده بر شکسته

30 می‌رفت نهفته بر سر بام نظاره‌کنان ز صبح تا شام

31 تا مجنون را چگونه بیند با او نفسی کجا نشیند

32 او را به کدام دیده جوید با او غم دل چگونه گوید

33 از بیم رقیب و ترس بدخواه پوشیده بنیم شب زدی آه

34 چون شمع به زهر خنده می‌زیست شیرین خندید و تلخ بگریست

35 گل را به سرشک می‌خراشید وز چوب رفیق می‌تراشید

36 می‌سوخت به آتش جدائی نه دود در او نه روشنائی

37 آیینه درد پیش می‌داشت مونس ز خیال خویش می‌داشت

38 پیدا شغبی چو باد می‌کرد پنهان جگری چو خاک می‌خورد

39 جز سایه نبود پرده‌دارش جز پرده کسی نه غمگسارش

40 از بس که به سایه راز می‌گفت همسایه او به شب نمی‌خفت

41 می‌ساخت میان آب و آتش گفتی که پریست آن پریوش

42 خنیاگر زن صریر دوک است تیر آلت جعبه ملوکست

43 او دوک دو سرفکنده از چنگ برداشته تیر یکسر آهنگ

44 از یک سر تیر کارگر شد سرگردان دوک از آن دو سر شد

45 دریا دریا گهر بر آهیخت کشتی کشتی زدیده می‌ریخت

46 می‌خورد غمی به زیر پرده غم خورده ورا و غم نخورده

47 در گوش نهاده به زیر پرده چون حلقه نهاده گوش بر در

48 با حلقه گوش خویش می‌ساخت وان حلقه به گوش کس نینداخت

49 در جستن نور چشمه ماه چون چشمه بمانده چشم بر راه

50 تا خود که بدو پیامی آرد زآرام دلش سلامی آرد

51 بادی که ز نجد بردمیدی جز بوی وفا در او ندیدی

52 وابری که از آن طرف گشادی جز آب لطف بدو ندادی

53 هرجا که ز کنج خانه می‌دید بر خود غزلی روانه می‌دید

54 هر طفل که آمدی ز بازار بیتی گفتی نشانده‌بر کار

55 هرکس که گذشت زیر بامش می‌داد به بیتکی پیامش

56 لیلی که چنان ملاحتی داشت در نظم سخن فصاحتی داشت

57 ناسفته دری و در همی سفت چون خود همه بیت بکر می‌گفت

58 بیتی که ز حسب حال مجنون خواندی به مثل چو در مکنون

59 آنرا دگری جواب گفتی آتش بشنیدی آب گفتی

60 پنهان ورقی به خون سرشتی وان بیتک را بر او نوشتی

61 بر راهگذر فکندی از بام دادی ز سمن به سرو پیغام

62 آن رقعه کسی که بر گرفتی برخواندی و رقص در گرفتی

63 بردی و بدان غریب دادی کز وی سخن غریب زادی

64 او نیز بدیهه‌ای روانه گفتی به نشان آن نشانه

65 زین گونه میان آن دو دلبند می‌رفت پیام گونه‌ای چند

66 زاوازه آن دو بلبل مست هر بلبله‌ای که بود بشکست

67 زان هردو بریشم خوش آواز بر ساز بسی بریشم ساز

68 بر رورد رباب و ناله چنگ یک رنگ نوای آن دو آهنگ

69 زایشان سخنی به نکته راندن وز چنگ زدن ز نای خواندن

70 از نغمه آن دو هم ترانه مطرب شده کودکان خانه

71 خصمان در طعنه باز کردند در هر دو زبان دراز کردند

72 وایشان ز بد گزاف گویان خود را به سرشک دیده شویان

73 بودند بر این طریق سالی قانع به خیال و چون خیالی

74 چون پرده کشید گل به صحرا شد خاک به روی گل مطرا

75 خندید شکوفه بر درختان چون سکه روی نیکبختان

76 از لاله سرخ و از گل زرد گیتی علم دو رنگ بر کرد

77 از برگ و نوا به باغ و بستان با برگ و نوا هزار دستان

78 سیرابی سبزه‌های نوخیز از لولو تر زمرد انگیز

79 لاله ز ورق فشانده شنگرف کافتاده سیاهیش بر آن حرف

80 زلفین بنفشه از درازی در پای فتاده وقت بازی

81 غنچه کمر استوار می‌کرد پیکان کشیی ز خار می‌کرد

82 گل یافت ستبرق حریری شد باد به گوشواره‌گیری

83 نیلوفر از آفتاب گلرنگ بر آب سپر فکند بی جنگ

84 سنبل سر نافه باز کرده گل دست بدو دراز کرده

85 شمشاد به جعد شانه کردن گلنار به نار دانه کردن

86 نرگس ز دماغ آتشین تاب چون تب زدگان بجسته از خواب

87 خورشید ز قطره‌های باده خون از رگ ارغوان گشاده

88 زان چشمه سیم کز سمن رست نسرین ورقی که داشت می‌شست

89 گل دیده ببوس باز می‌کرد چون مثل ندید ناز می‌کرد

90 سوسن نه زبان که تیغ در بر نی نی غلطم که تیغ بر سر

91 مرغان زبان گرفته چون زاغ بگشاده زبان مرغ در باغ

92 دراج زدل کبابی انگیخت قمری نمکی ز سینه می‌ریخت

93 هر فاخته بر سر چناری در زمزمه حدیث یاری

94 بلبل ز درخت سرکشیده مجنون صفت آه برکشیدی

95 گل چون رخ لیلی از عماری بیرون زده سر به تاجداری

96 در فصل گلی چنین همایون لیلی ز وثاق رفت بیرون

97 بند سر زلف تاب داده گلراز بنفشه آب داده

98 از نوش لبان آن قبیله گردش چو گهر یکی طویله

99 ترکان عرب نشینشان نام خوش باشد ترک‌تازی اندام

100 در حلقه آن بتان چون حور می‌رفت چنانکه چشم بد دور

101 تا سبزه باغ را به بیند در سایه سرخ گل نشیند

102 با نرگس تازه جام گیرد با لاله نبید خام گیرد

103 از زلف دهد بنفشه را تاب وز چهره گل شکفته را آب

104 آموزد سرو را سواری شوید ز سمن سپید کاری

105 از نافه غنچه باج خواهد وز ملک چمن خراج خواهد

106 بر سبزه ز سایه نخل بندد بر صورت سرو و گل بخندد

107 نه‌نه غرضش نه این سخن بود نه سرو و گل و نه نسترن بود

108 بودش غرض آنکه در پناهی چون سوختگان برآرد آهی

109 با بلبل مست راز گوید غمهای گذشته باز گوید

110 یابد ز نسیم گلستانی از یار غریب خود نشانی

111 باشد که دلش گشاده گردد باری ز دلش فتاده گردد

112 نخلستانی بدان زمین بود کارایش نقشبند چین بود

113 از حله به حله نخل گاهش در باغ ارم گشاده راهش

114 نزهت گاهی چنان گزیده در بادیه چشم کس ندیده

115 لیلی و دگر عروس نامان رفتند بدان چمن خرامان

116 چون گل به میان سبزه بنشست بر سبزه ز سایه گل همی‌بست

117 هرجا که نسیم او درآمد سوسن بشکفت و گل برآمد

118 بر هر چمنی که دست می‌شست شمشاد دمید و سرو می‌رست

119 با سرو بنان لاله رخسار آمد به نشاط و خنده در کار

120 تا یک چندی نشاط می‌ساخت آخر ز نشاطگه برون تاخت

121 تنها بنشست زیر سروی چون بر پر طوطیی تذروی

122 بر سبزه نشسته خرمن گل نالید چو در بهار بلبل

123 نالید و بناله در نهانی می‌گفت ز روی مهربانی

124 کای یار موافق وفادار وی چون من وهم به من سزاوار

125 ای سرو جوانه جوانمرد وی با دل گرم و با دم سرد

126 آی از در آنکه در چنین باغ آیی و زدائی از دلم داغ

127 با من به مراد دل نشینی من نارون و تو سرو بینی

128 گیرم ز منت فراغ من نیست پروای سرای و باغ من نیست

129 آخر به زبان نیکنامی کم زآنکه فرستیم پیامی؟

130 ناکرده سخن هنوز پرواز کز رهگذری برآمد آواز

131 شخصی غزلی چو در مکنون می‌خواند ز گفتهای مجنون

132 کی پرده در صلاح کارم امید تو باد پرده دارم

133 مجنون به میان موج خونست لیلی به حساب کار چونست

134 مجنون جگری همی‌خراشد ثلیلی نمک از که می‌تراشد

135 مجنون به خدنگ خار سفته است لیلی به کدام ناز خفته است

136 مجنون به هزار نوحه نالد لیلی چه نشاط می‌سکالد

137 مجنون همه درد و داغ دارد لیلی چه بهار و باغ دارد

138 مجنون کمر نیاز بندد لیلی به رخ که باز خندد

139 مجنون ز فراق دل رمیداست لیلی به چه راحت آرمید است

140 لیلی چو سماع این غزل کرد بگریست وز گریه سنگ حل کرد

141 زانسرو بنان بوستانی می‌دید در او یکی نهانی

142 کز دوری دوست بر چه سانست بر دوست چگونه مهربانست

143 چون باز شدند سوی خانه شد در صدف آن در یگانه

144 داننده راز راز ننهفت با مادرش آنچه دید بر گفت

145 تا مادر مشفقش نوازد در چاره گریش چاره سازد

146 مادر ز پی عروس ناکام سرگشته شده چو مرغ در دام

147 می‌گفت گرش گذارم از دست آن شیفته گشت و این شود مست

148 ور صابریی بدو نمایم بر ناید ازو وزو برآیم

149 بر حسرت او دریغ می‌خورد می‌خورد دریغ و صبر می‌کرد

150 لیلی که چو گنج شد حصاری می‌بود چو ماه در عماری

151 می‌زد نفسی گرفته چون میغ می‌خورد غمی نهفته چون تیغ

152 دلتنگ چنانکه بود می‌زیست بی‌تنگ دلی به عشق در کیست

عکس نوشته
کامنت
comment