-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا تیغ او به داد اسیران نمیرسد یک سر به کوی عشق به سامان نمیرسد
2 جایی که پای خاطر من در میان بود آشفتگی به زلف پریشان نمیرسد
3 از خود چو نگذری به مرادی نمیرسد سر تا بریده نیست به سامان نمیرسد
4 در بیت ابروی تو که بیعیب آمده است جز دخل کج به خاطر مژگان نمیرسد
5 ما طفل بودهایم و شب جمعه دیدهایم هرگز به صبح شنبه مستان نمیرسد
6 یک حرف بیش نیست سراسر بیان عشق این طرفه تر که هیچ به پایان نمیرسد
7 کوتاهی زمانه به جایی رسیده است کز می دماغ بادهپرستان نمیرسد
8 چون شیشه شکسته ز ما دست شستهاند اصلاح ما به خاطر یاران نمیرسد
9 پهلو تهی کنند ز مست برهنه تیغ ز آن رو نگاه یار به مژگان نمیرسد
10 شعرت کلیم اگر همه شعری نسب بود نبود بلند تا به سخندان نمیرسد