باز بر جانم فراقت پادشاهی از ظهیر فاریابی غزل 6

ظهیر فاریابی

آثار ظهیر فاریابی

ظهیر فاریابی

باز بر جانم فراقت پادشاهی می‌کند

1 باز بر جانم فراقت پادشاهی می‌کند وآنچ در عالم‌کشی کرد از تباهی می‌کند

2 شهر صبرم تا سپاه هجر تو غارت زدند با من آن کردی که با شهری سپاهی می‌کند

3 بی‌گناهم کشت عشقت وای اگر بودی گناه! حال چون بودی چو این در بی‌گناهی می‌کند؟

4 چشم تو دعوی خونم کرد و ابرو شد گواه کژ چرا شد گرنه میلی در گواهی می‌کند

5 در غمم گفتی: صبوری کن! بلی، شاید کنم هیچ جایی صبر اگر بی‌آب ماهی می‌کند

6 بر ظهیر این غصه کمتر نه که طبع او ز نظم بر سپهر مهر مدح شاه ماهی می‌کند

7 شهریار شیر کینه نصرت دین بیشکین آنک شمشیرش ز شیران کینه‌خواهی می‌کند

عکس نوشته
کامنت
comment