-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 رفت بر ما آنچه خود ما خواستیم وایه از سلطان به غوغا خواستیم
2 دیگران شستند رخت خویش و ما تری دامن ز دریا خواستیم
3 دانش و گنجینه پنداری یکی ست حق نهان داد آنچه پیدا خواستیم
4 چون به خواهش کارها کردند راست خویش را سرمست و رسوا خواستیم
5 غافل از توفیق طاعت کان عطاست مزد کار از کارفرما خواستیم
6 گر گنهکاریم واعظ گو مرنج خواجه را در روضه تنها خواستیم
7 سینه چون تنگست پر خون بود دل دیده خونابه پالا خواستیم
8 رفت و باز آمد هما در دام او باز سر دادیم و عنقا خواستیم
9 هم به خواهش قطع خواهش خواستند عذر خواهشهای بیجا خواستیم
10 قطع خواهشها ز ما صورت نداشت همت از غالب همانا خواستیم