-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 رفت شب تا پرده از رخسار بگشاید صباح بر رخ بلبل در گلزار بگشاید صباح
2 سر دهد تا پرده شب حق و باطل را به هم عقده را از سبحه و زنار بگشاید صباح
3 زنگ شب را مهر بردارد ز مرآت سپهر پرده شرم از رخ اسرار بگشاید صباح
4 در مکافاتش دو در بر روی میبندد فلک بر رخ هرکس دری یک بار بگشاید صباح
5 میدهد در یک نفس ایام بر باد فنا غنچهای را چون به صد آزار بگشاید صباح
6 غنچه از خجلت نیارد از گریبان سر برون در چمن بند قبا چون یار بگشاید صباح
7 مینشیند تا به شب قصاب در خون جگر چون نظر بر تارک دلدار بگشاید صباح