عطار نیشابوری

عطار نیشابوری

عطار نیشابوری
عطار نیشابوری

رفت نوشروان از عطار نیشابوری الهی نامه 3224

الهی نامه 3224 ام از 5015 بخش هفتم

رفت نوشروان درآن ویرانهٔ

🌙 حالت شب
شماره بیت
اندازه متن
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • 6
  • 7
  • 8
  • 9
  • 10
  • 11
  • 12
  • 13
  • 14
  • 15
  • 16
  • 17
  • 18
  • 19
  • 20
  • 21
  • 22
  • 23
  • 24
  • 25
  • 26
  • 27
  • 28
  • 29
  • 30
  • 31
  • 32

1 رفت نوشروان درآن ویرانهٔ دید سر بر خاک ره دیوانهٔ

2 ناله میکرد و چونالی گشته بود حال گردیده بحالی گشته بود

3 از همه رسم جهان و آئین او کوزهٔ پر آب بر بالین او

4 در میان خاک راه افتاده بود نیم خشتی زیر سر بنهاده بود

5 ایستادش بر زبر نوشین روان ماند حیران در رخ آن ناتوان

6 مرد دیوانه ز شور بیدلی گفت تو نوشین روان عادلی

7 گفت میگویند این هر جایگاه گفت پرگردان دهانشان خاک راه

8 تا نمیگویند بر تو این دروغ زانکه در عدلت نمیبینم فروغ

9 عدل باشد اینکه سی سال تمام من درین ویرانه میباشم مدام

10 قوت خود میسازم از برگ گیاه بالشم خشت است و خاکم خوابگاه

11 گه بسوزم پای تا سر زافتاب گاه افسرده شوم از برف و آب

12 گاه بارانم کند آغشتهٔ گه غم نانم کند سرگشتهٔ

13 گاه حیران گردم از سودای خویش گاه سیرآیم ز سر تا پای خویش

14 من چنین باشم که گفتم خود ببین روزگارم جمله نیکو بد ببین

15 تو چنان باشی که شب بر تخت زر خفته باشی گرد تو صد سیمبر

16 شمع بر بالین و پائین باشدت در قدح جلاب مشکین باشدت

17 جملهٔ آفاق در فرمان ترا نه چو من در دل غم یک نان ترا

18 تو چنان خوش من چنین بی حاصلی وانگهی گوئی که هستم عادلی

19 آن من بین وان خود عدل این بود این چنین عدلی کجا آئین بود

20 نیستی عادل تو با عدلت چکار عدلئی به از چو تو عادل هزار

21 گر توهستی عادل و پیروزگر همچو من در غم شبی با روز بر

22 گر درین سختی و جوع و بیدلی طاقت آری پادشاه عادلی

23 ورنه خود را میمده چندان غرور چندگویم از برم برخیز دور

24 زان سخنها دیدهٔ نوشین روان کرد دردم اشک چون باران روان

25 گفت تاتدبیر کار او کنند خدمت لیل ونهار او کنند

26 همچنان میبود او برجایگاه هیچ نپذیرفت قول پادشاه

27 گفت مپشولید این آشفته را برمگردانید کار رفته را

28 هست این ویرانه جای مرگ من نیست جائی نیز رفتن برگ من

29 این بگفت و سر بزیری در کشید تا شدند آن قوم دیری درکشید

30 عادل آن باشد که در ملک جهان دادبستاند ز نفس خود نهان

31 نبودش در عدل کردن خاص و عام خلق را چون خویشتن خواهد مدام

32 گر بموری قصد غمخواری کند خویشتن را سرنگوساری کند

شعر قالب : الهی نامه سبک : عراقی
عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر رفت نوشروان درآن ویرانهٔ

شاعر شعر رفت نوشروان درآن ویرانهٔ چه کسی است ؟

شاعر شعر رفت نوشروان درآن ویرانهٔ عطار نیشابوری می باشد.

شعر رفت نوشروان درآن ویرانهٔ در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 6 سروده شده است.

قالب شعر رفت نوشروان درآن ویرانهٔ چیست ؟

قالب شعر رفت نوشروان درآن ویرانهٔ الهی نامه است

سبک شعر رفت نوشروان درآن ویرانهٔ چیست ؟

سبک شعر رفت نوشروان درآن ویرانهٔ سبک عراقی است

مضمون اصلی شعر رفت نوشروان درآن ویرانهٔ چیست؟

این شعر در دسته‌بندی اجتماعی, پندآموز, شعر شاد, شعر فارسی, شعر کوتاه, عاشقانه, غمگین, مرگ, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن اجتماعی, پندآموز, شعر شاد, شعر فارسی, شعر کوتاه, عاشقانه, غمگین, مرگ, می‌نوشی است.
عطار نیشابوری

رفت نوشروان از عطار نیشابوری الهی نامه 3224

الهی نامه 3224 ام از 5015 بخش هفتم
بنر