- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آرام رفت از دل و آرام جان ندید جان بر لب آمد و رخ آن مهربان ندید
2 بر گلشن خزان رسیده رویم ز اشک سرخ بس جویبار خون شد و سرو و روان ندید
3 شد دامنم چمن ز گل اشک ای دریغ آن نونهال روضه باغ جنان ندید
4 درد سری که دیده ام از یاد خط او از شهپری دل دیوانگان ندید
5 از بس که در ربودن دلها دلاور است گوئی شکوه شوکت شاه جهان ندید
6 شاهنشهی که هر که سر از امر او بتافت در ششدر زمان ره امن و و امان ندید
7 وآنکس به بندگیش چو جوزا میان ببست آرامگاه خویش بجز آسمان ندید
8 زینسان کریم و عادل و عالم یگانه ای نشنید گوش چرخ و زمین و زمان ندید
9 بس نسخه مصحح و جامع فتاده است آن کس که آصف و جم و نوشیروان ندید
10 منت خدای را که ز تایید لطف او زخمی ز چشم فتنه آخر زمان ندید
11 هر روز برتر است سلالیم رفعتش هرگز تنزلی کس ازین نردبان ندید
12 شرمنده ام ز چشم جهان بین خود چرا بیتاست، مدتی است که آن آستان ندید