نگران که بود رشک به حسرت از اسیر شهرستانی غزل 739

اسیر شهرستانی

آثار اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

نگران که بود رشک به حسرت دارم

1 نگران که بود رشک به حسرت دارم لاف مهر که زند داغ محبت دارم

2 وصل اگر هست خموشی گره اظهار است بس خجالت که زهمراهی فرصت دارم

3 تشنه کشتن خود ساخته آسودگیم شخص بیتابی سیمابم و طاقت دارم

4 چون به یادت نفس سرد کشم آب شوم بسکه از هستی خود بی تو خجالت دارم

5 خوشه چین ذره ام از پرتو خورشید دلت صدف معنی بکرم چه طبیعت دارم

6 فکر دریوزه گران فهم کلامم نکند طبع مستغنی خود ساخته منت دارم

7 آشنا فکر کسی با سخنم نیست اسیر معنی پاک ز آلایش صورت دارم

عکس نوشته
کامنت
comment