با سنایی سره بود او چو یکی دانگ نداشت
1
با سنایی سره بود او چو یکی دانگ نداشت
چون دو دانگش به هم افتاد به غایت بد شد
2
به قبول دو سه نسناس به نزدیک خران
گر چه دی بیخردی بود کنون بخرد شد
3
راست چون تا که جز آحاد شماریش نبود
چون مگس بر سر او رید نهش نهصد شد