1 با سنایی سره بود او چو یکی دانگ نداشت چون دو دانگش به هم افتاد به غایت بد شد
2 به قبول دو سه نسناس به نزدیک خران گر چه دی بیخردی بود کنون بخرد شد
3 راست چون تا که جز آحاد شماریش نبود چون مگس بر سر او رید نهش نهصد شد
1 گر شبی عشق تو بر تخت دلم شاهی کند صدهزاران ماه آن شب خدمت ماهی کند
2 باد لطفت گر به دارالملک انسان بروزد هر یکی را بر مثال یوسف چاهی کند
1 ای از بنفشه ساخته بر گل مثالها در آفتاب کرده ز عنبر کلالها
2 هاروت تو ز معجزه دارد دلیلها ماروت تو ز شعبده دارد مثالها
1 راه عشق از روی عقل از بهر آن بس مشکلست کان نه راه صورت و پایست کان راه دلست
2 بر بساط عاشقی از روی اخلاص و یقین چون ببازی جان و تن مقصود آنگه حاصلست
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به