عطار نیشابوری

عطار نیشابوری

عطار نیشابوری
عطار نیشابوری

نشسته بود کیخسرو از عطار نیشابوری الهی نامه 3

الهی نامه 3 ام از 5015 بخش دوازدهم

نشسته بود کیخسرو چو جمشید

🌙 حالت شب
شماره بیت
اندازه متن
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • 6
  • 7
  • 8
  • 9
  • 10
  • 11
  • 12
  • 13
  • 14
  • 15
  • 16
  • 17
  • 18
  • 19
  • 20
  • 21
  • 22
  • 23
  • 24
  • 25
  • 26
  • 27
  • 28
  • 29
  • 30
  • 31
  • 32

1 نشسته بود کیخسرو چو جمشید نهاده جامِ جم در پیشِ خورشید

2 نگه می‌کرد سرّ هفت کشور وز آنجا شد به سَیر هفت اختر

3 نماند از نیک و بد چیزی نهانش که نه درجام جم می‌شد عیانش

4 طلب بودش که جامِ جم به بیند همه عالم دمی درهم به بیند

5 اگرچه جملهٔ عالم همی دید ولی درجام جام جم نمی‌دید

6 بسی زیر و زبر آمد در آن راز حجابی می‌نشد از پیشِ او باز

7 بآخر گشت نقشی آشکارا که در ما کی توانی دید ما را

8 چو ما فانی شدیم از خویشتن پاک که بیند نقشِ ما در عالم خاک

9 چو فانی گشت از ما جسم و جان هم ز ما نه نام ماند و نه نشان هم

10 تو باشی هرچه بینی ما نباشیم که ما هرگز دگر پیدا نباشیم

11 چو نقش ما به بی نقشی بَدَل شد چه جوئی نقش ما چون با ازل شد

12 همه چیزی بما زان می‌توان دید که ممکن نیست ما را در میان دید

13 وجود ما اگر یک ذرّه بودی هنوز آن ذرّه در خود غرّه بودی

14 نه بیند کس ز ما یک ذرّه جاوید که از ذرّه نگردد ذرّه خورشید

15 اگر از خویش می‌جوئی خبر تو بمیر از خود مکن در خود نظر تو

16 اگرچه لعبتان دیده خردند ولی از خویشتن پیش از تو مردند

17 ازان یک ذرّه روی خود ندیدند که تا بودند مرگ خود گُزینند

18 ازان پیوسته خویش از عز نه بینند که خود را مردگان هرگز نه بینند

19 اگر در مرگ خواهی زندگانی گمان زندگانی مرگ دانی

20 اگر خواهی تو نقش جاودان یافت چنان نقشی به بی نقشی توان یافت

21 کنون گر همچو ما خواهی چو ما شو بترک خود بگو از خود فنا شو

22 حصاری از فنا باید درین کوی وگرنه بر تو زخم آید ز هر سوی

23 چو کیخسرو ازان راز آگهی یافت ز ملک خویش دست خود تهی یافت

24 یقینش شد که ملکش جز فنا نیست که در دنیا بقا را هم بقا نیست

25 چو صحرای خودی را سدِّ خود دید قبای بیخودی بر قدِّ خود دید

26 چو مردان ترک ملک کم بقا گفت شهادت گفت و بر دست فنا خفت

27 مگر لهراسپ آنجا بود خواندش بجای خویش در ملکت نشاندش

28 بغاری رفت و بُرد آن جام با خویش بزیر برف شد دیگر میندیش

29 کسی کو غرق شد از وی اثر نیست وزو ساحل نشینان را خبر نیست

30 تو هم در عین گردابی بمانده نمی‌دانی که درخوابی بمانده

31 که تو با ما یخی بر آفتابی و یا کف گِلی بر روی آبی

32 چو بی کشتی تو در دریا نشستی بگوید با تو دریا آنچه هستی

شعر قالب : الهی نامه سبک : عراقی
عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر نشسته بود کیخسرو چو جمشید

شاعر شعر نشسته بود کیخسرو چو جمشید چه کسی است ؟

شاعر شعر نشسته بود کیخسرو چو جمشید عطار نیشابوری می باشد.

شعر نشسته بود کیخسرو چو جمشید در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 6 سروده شده است.

قالب شعر نشسته بود کیخسرو چو جمشید چیست ؟

قالب شعر نشسته بود کیخسرو چو جمشید الهی نامه است

سبک شعر نشسته بود کیخسرو چو جمشید چیست ؟

سبک شعر نشسته بود کیخسرو چو جمشید سبک عراقی است

مضمون اصلی شعر نشسته بود کیخسرو چو جمشید چیست؟

این شعر در دسته‌بندی پندآموز, شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عارفانه, عاشقانه, مرگ, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن پندآموز, شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عارفانه, عاشقانه, مرگ, می‌نوشی است.
عطار نیشابوری

نشسته بود کیخسرو از عطار نیشابوری الهی نامه 3

الهی نامه 3 ام از 5015 بخش دوازدهم
بنر