- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 داشت اندر خانه اسحق ندیم بندهٔ در خدمت او مستقیم
2 دایماً هر روز پیش از آفتاب میکشیدی تا بشب از دجله آب
3 چون نمیشد تشنگی و آب کم مینزد یک دم غلام از کار دم
4 دید روزی خواجه او را بیقرار فارغ از خلق و شده مشغول کار
5 خواجه گفتش کیف عیشک ای غلام گفت کاری سخت دارم بر دوام
6 در میان دو بلا افتادهام سرنگون در زیر پا افتادهام
7 هست از یک سویم آبی بی قیاس وز دگر سو تشنگان ناسپاس
8 دجله را خالی بکردن روی نیست تشنه را سیری سر یک موی نیست
9 در میان دجله و تشنه مدام ماندهام درآمد و شد والسلام
10 در میان دین و دنیا ماندهام گه بمعنی گه بدعوا ماندهام
11 نه ز دینم میرسد بوئی تمام نه دمی دنیام میگیرد نظام
12 من نه این نه آن ز راه افتاده باز خردغل باری گران راهی دراز