-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 در دل خیالش زان بود تا تو به هر سو ننگری و آن لطف بیحد زان کند تا هیچ از حد نگذری
2 با صوفیان صاف دین در وجد گردی همنشین گر پای در بیرون نهی زین خانقاه شش دری
3 داری دری پنهان صفت شش در مجو و شش جهت پنهان دری که هر شبی زان در همیبیرون پری
4 چون میپری بر پای تو رشته خیالی بستهاند تا واکشندت صبحدم تا برنپری یک سری
5 بازآ به زندان رحم تا خلقتت کامل شدن هست این جهان همچون رحم این جمله خون زان میخوری
6 جان را چو بررویید پر شد بیضه تن را شکست جان جعفر طیار شد تا مینماید جعفری