خاقانی شروانی

خاقانی شروانی

خاقانی شروانی
خاقانی شروانی

دل کشید آخر عنان چون مرد از خاقانی شروانی غزل 89

غزل 89 ام از 1365 غزلیات

دل کشید آخر عنان چون مرد میدانت نبود

1 دل کشید آخر عنان چون مرد میدانت نبود صبر پی گم کرد چون هم‌دست دستانت نبود

2 صد هزاران گوی زرین داشت چرخ از اختران ز آن همه یک گوی در خورد گریبانت نبود

3 ماه در دندان گرفته پیشت آورد آسمان زآنکه در روی زمین چیزی به دندانت نبود

4 قصد دل کردی نگویم کان رگی با جان نداشت لیک جان آن داشت کان آهنگ با جانت نبود

5 خوش‌دلی گفتی که داری الله الله این مگوی بود این دولت مرا اما به دورانت نبود

6 فتنه را برسر گرفتم چون سرکار از تو داشت عقل را در پا فکندم چون بفرمانت نبود

7 وصل تو درخواستم از کعبتین یعنی سه شش چون بدیدم جز سه یک از دست هجرانت نبود

8 از جفا بر حرف تو انگشت نتوانم نهاد کز وفا تا تو توئی حرفی به دیوانت نبود

9 آتش غم در دل تابان خاقانی زدی این همه کردی و می‌گویم که تاوانت نبود

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر دل کشید آخر عنان چون مرد میدانت نبود

شاعر شعر دل کشید آخر عنان چون مرد میدانت نبود چه کسی است ؟

شاعر شعر دل کشید آخر عنان چون مرد میدانت نبود خاقانی شروانی می باشد.

شعر دل کشید آخر عنان چون مرد میدانت نبود در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 6 سروده شده است.

قالب شعر دل کشید آخر عنان چون مرد میدانت نبود چیست ؟

قالب شعر دل کشید آخر عنان چون مرد میدانت نبود غزل است

مضمون اصلی شعر دل کشید آخر عنان چون مرد میدانت نبود چیست؟

این شعر در دسته‌بندی شعر شاد, شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عاشقانه, غمگین, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن شعر شاد, شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عاشقانه, غمگین, می‌نوشی است.