- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دلبر شد و من پا به دل سخت فشردم خاکم به سر ای وایکه جان رفت و نمردم
2 جان سختی صبرم چقدر لنگ بر آورد کاین یک مژه ره جز به قیامت نسپردم
3 پایم ته سنگ آمد از افسردس دل تاب رگ خواب از گره آبله خوردم
4 برگ طرب من ورق لاله برآمد آه ازکف خونی که سیه گشت و فسردم
5 دل نیز ز افسردگیم سرمه نوا ماند بر شیشه اثرکرد سیه روزی دردم
6 چون شمع قیامت به سرم میکند امروز داغیکه چرا سر به خرامش نسپردم
7 ای هستی مبرم چه ندامت هوسیهاست گیرم دو سه روزت نفسی بود شمردم
8 بی شربت مرگ اینقدرم داغ تپیدن فریاد ز آبیکه ندادند به خوردم
9 بیدل مژه از خویش نبستم گنه کیست راحت عملی داشت که من پیش نبردم