جوانی پاکباز پاکرو از سعدی شیرازی گلستان 21

سعدی شیرازی

آثار سعدی شیرازی

سعدی شیرازی

جوانی پاکباز پاکرو بود

1 جوانی پاکباز پاکرو بود که با پاکیزه رویی در کرو بود

2 چنین خواندم که در دریای اعظم به گردابی درافتادند با هم

3 چو ملاح آمدش تا دست گیرد مبادا کاندر آن حالت بمیرد

4 همی گفت از میان موج و تشویر مرا بگذار و دست یار من گیر

5 در این گفتن جهان بر وی برآشفت شنیدندش که جان می داد و می گفت

6 حدیث عشق از آن بطال منیوش که در سختی کند یاری فراموش

7 چنین کردند یاران زندگانی ز کار افتاده بشنو تا بدانی

8 که سعدی راه و رسم عشقبازی چنان داند که در بغداد تازی

9 دلارامی که داری دل در او بند دگر چشم از همه عالم فرو بند

10 اگر مجنون لیلی زنده گشتی حدیث عشق از این دفتر نبشتی

عکس نوشته
کامنت
comment