دل خواست که برخیزد ازان از قدسی مشهدی غزل 184

قدسی مشهدی

آثار قدسی مشهدی

قدسی مشهدی

دل خواست که برخیزد ازان کو، بتر افتاد

1 دل خواست که برخیزد ازان کو، بتر افتاد چون سرو ز گل پای کشید و به سر افتاد

2 چون آینه از لذت دیدار برآمد چشمی که چو آیینه پریشان نظر افتاد

3 از عشوه ساقی چه خبر اهل خرد را شد باخبر آنکس که ز خود بی‌خبر افتاد

4 بردند برون رخت شکیبایی بلبل زان ره که صبا را به گلستان گذر افتاد

5 دیگر مژه بر هم نرسانید ز حیرت چشمی که چو خورشید بر آن بام و در افتاد

عکس نوشته
کامنت
comment