- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شوقم گرفت و از در عقلم برون کشید یکروزه مهر بین که به عشق و جنون کشید
2 آن آرزو که دوش نبودش اثر هنوز بسیار زود بود به این عشق چون کشید
3 فرهاد وضع مجلس شیرین نظاره کرد برجست و رخت خود به سوی بیستون کشید
4 خود را نهفته بود بر این آستانه عشق بیرون دوید ناگه و مارا درون کشید
5 آن نم که بود قطره شد و قطره جوی آب وز آب جو گذشت به توفان جنون کشید
6 زین می به جرعهٔ دگر از خود برون رویم زین بادهای درد که از ما فزون کشید
7 وحشی به خود نکرد چنین خوار خویش را گر خواریی کشید ز بخت زبون کشید