گفت به حاجب که بشه از امیرخسرو دهلوی مثنوی 21

امیرخسرو دهلوی

آثار امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

گفت به حاجب که بشه باز پوی

1 گفت به حاجب که بشه باز پوی خدمت من گوی و پس آنگه بگوی

2 با منت از بهر تمنای ملک خام بود پختن سودای ملک

3 پخته‌ای آخر ! دم خامان مزن من زتو زادم! نه تو زادی زمن

4 ملک به میراث نیابد کسی تا نزند تیغ دو بسی

5 نیستم آن طفل دیدی نخست بالغ ملکم به بلاغت درست

6 خرد مخوانم که ز دور ز من داد خدا دور بزرگی به من

7 جز تو کسی گردم این در زدی ، سرزنش تیغ منش سر زدی

8 لیک تویی چون به پی این سریر من ندهم ، گر تو توانی بگیر !

عکس نوشته
کامنت
comment