- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گفت به حاجب که بشه باز پوی خدمت من گوی و پس آنگه بگوی
2 با منت از بهر تمنای ملک خام بود پختن سودای ملک
3 پختهای آخر ! دم خامان مزن من زتو زادم! نه تو زادی زمن
4 ملک به میراث نیابد کسی تا نزند تیغ دو بسی
5 نیستم آن طفل دیدی نخست بالغ ملکم به بلاغت درست
6 خرد مخوانم که ز دور ز من داد خدا دور بزرگی به من
7 جز تو کسی گردم این در زدی ، سرزنش تیغ منش سر زدی
8 لیک تویی چون به پی این سریر من ندهم ، گر تو توانی بگیر !