1 ما را هدف تیر بلا کرد فلک با محنت و درد مبتلا کرد فلک
2 از یار و دیار خود جدا کرد فلک فریاد ز ظلمی که بما کرد فلک
1 عشقت از دایره عقل برون کرد مرا داخل سلسله اهل جنون کرد مرا
2 در غم عشق بتان هیچ کسی چون من نیست نظری کن که غم عشق تو چون کرد مرا
1 چنان بنهفته ضعف تن مرا لطف بدن او را که رفته عمرها نی او مرا دیده نه من او را
2 ز درد عشق و داغ هجر می نالم خوش آن رندی که نی اندیشه جانست و نی پروای تن او را
1 سویم شب هجران گذری نیست کسی را بر صورت حالم نظری نیست کسی را
2 کس نیست که از تو خبری سوی من آرد مردم ازین غم خبری نیست کسی را