مینماید هر زمانی روئی از ابرویی از شمس مغربی غزل 93

شمس مغربی

آثار شمس مغربی

شمس مغربی

مینماید هر زمانی روئی از ابرویی دگر

1 مینماید هر زمانی روئی از ابرویی دگر تا کشد هردم گیبان من از سویی دگر

2 دل نخواهم برد از دستش که آن جان جهان دل همیجوید ز من هر دم بدلجویی دگر

3 چون تواندر راز آزادی زدن آنکس که یار هر زمانش میکشد در بند گیسویی دگر

4 روی جمعیت کجا بیند بعمر خویشتن آنکه باشد هر زمان آشفته روئی دگر

5 سر بمحراب از برای سجده کی آرد فرود انکه دارد قبله هر دم طاق ابرویی دگر

6 من بیک رو چون شوم قانع که حسن روی او مینماید هر دم از هر رو مرا روئی دگر

7 بر لب یکجو مجو آن سرو رعنا را که او هر زمان باشد خرامان بر لب جوئی دگر

8 بر سر کویی نجنبی جلوه تا دیدیش رو تا بحسن دیگری بینی تو در کویی دگر

9 با وجود آنکه اورا هیچ رنگ و بوی نیست بینمش هردم برنگ دیگر و بویی دگر

10 گفته بودی مغربی را خوی ما باید گرفت چون بگیرد چونکه دارد هر زمان خوئی دگر

عکس نوشته
کامنت
comment