بر کس نمانده سنگم زد از نظیری نیشابوری غزل 339

نظیری نیشابوری

آثار نظیری نیشابوری

نظیری نیشابوری

بر کس نمانده سنگم زد و چشم شوخ و شنگش

1 بر کس نمانده سنگم زد و چشم شوخ و شنگش سخنم گران به طبعش خردم سبک به سنگش

2 نظرم درو معطل خبرم درو مأول نه تصورش به شکلش نه حکایتش به رنگش

3 به کرشمه های ابرو خبرم دهد وگرنه سخنش به حیله یابد اثر از دهان تنگش

4 چو به خانه دیر ماند همه اهل شهر کورش چو به کوچه زود آید همه خلق کوی لنگش

5 نشود که خصم باشد دل مهربان مؤمن به بتی که دوست دارد دل کافر فرنگش

6 مژه چون صف مهاجر همه معجز و کرامت دل ما چو فرق منکر شده پایمال خنگش

7 به مصاف چون ننازم به نیام سینه تیغش به سپهر چون نتازم به کمان دل خدنگش

8 به قصور توبه گیرم در خلوتم نبندد چه نوا مغنئی را که شکسته است چنگش

9 به کدام قدر گیری سر ره برو «نظیری » ز نیاز تست عارش ز سلام تست ننگش

عکس نوشته
کامنت
comment