-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 سخن گفت با خویش، دلوی بنخوت که بی من، کس از چه ننوشیده آبی
2 ز سعی من، این مرز گردید گلشن ز گلبرگ پوشید گلبن ثیابی
3 نیاسودم از کوشش و کار کردن نصیب من آمد ایاب و ذهابی
4 برآشفت بر وی طناب و چنین گفت به خیره نبستند بر تو طنابی
5 نه از سعی و رنج تو، کز زحمت ماست اگر چهر گل را بود رنگ و تابی
6 شنیدند ناگه درین بحث پنهان ز دهقان پیر، آشکارا عتابی
7 که آسان شمردید این رمز مشکل نکردید نیکو سؤال و جوابی
8 دبیران خلقت، درین کهنه دفتر نوشتند هر مبحثی را کتابی
9 اگر دست و بازو نکوشد، شما را چه رای خطا و چه فکر صوابی
10 ز باران تنها، چمن گل نیارد بباید نسیم خوش و آفتابی
11 بهر جا چراغی است، روغنش باید بود کار هر کارگر را حسابی
12 اگر خون نگردد، نماند وریدی اگر گل نروید، نباشد گلابی
13 یکی کشت تاک و یکی چید انگور یکی ساخت زان سرکهای یا شرابی
14 بکوه ار نمیتافت خورشید تابان بمعدن نمیبود لعل خوشابی
15 نشستند بسیار شب، خار و بلبل که تا غنچهای در چمن کرد خوابی
16 برای خوشیهای فصل بهاران خزان و زمستان کنند انقلابی
17 ز آهو دل، از مطبخی دست سوزد که تا گردد آماده، روزی کبابی
18 بسی کارگر باید و کار، پروین در آبادی هر زمین خرابی