می دید رویت آینه و دیده برنداشت از قدسی مشهدی غزل 134

قدسی مشهدی

آثار قدسی مشهدی

قدسی مشهدی

می دید رویت آینه و دیده برنداشت

1 می دید رویت آینه و دیده برنداشت خشنود شد دلم که ز مهرت خبر نداشت

2 برگ گلی نبرد صبا از چمن برون کز درد، بلبلی ز پی‌اش ناله برنداشت

3 در حیرتم که دیده ازو برنداشتم دل را چگونه برد که چشمم خبر نداشت

4 در خاک خفته‌ایم چو گنج و مقیدیم مردیم و غم ز دامن ما دست برنداشت

5 دامن ز ننگ صحبت من چید هرکه بود غیر از جنون عشق که از من بتر نداشت

6 چشم دلم ز نور رخ او لبالب است در حیرتم ز طور که تاب نظر نداشت

7 از جور خویش می‌کُشدم ورنه در دلش هرگز فغان بی‌اثر من اثر نداشت

عکس نوشته
کامنت
comment