دید از سنایی غزنوی حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه 13

سنایی غزنوی

سنایی غزنوی

سنایی غزنوی

دید وقتی یکی پراگنده

1 دید وقتی یکی پراگنده زنده‌ای زیر جامه‌ای ژنده

2 گفت این جامه سخت خُلقانست گفت هست آنِ من چنین زانست

3 چون نجویم حرام و ندهم دین جامه لاابد نباشدم به از این

4 هست پاک و حلال و ننگین روی نه حرام و پلید و رنگین روی

5 چون نمازی و چون حلال بود آن مرا جوشن جلال بود

6 درد علّت چو درد دین نبود مرد شهوت چو مرد دین نبود

7 هنر این دارد این سرای سپنج شره پانصدش بود کم پنج

8 عشق او چون سرِ خطا باشد کی ترا آن ز حق عطا باشد

9 خنک آن کس کزو بدارد دست نبود همچو ما غرورپرست

عکس نوشته
کامنت
comment