- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دید وقتی یکی پراگنده زندهای زیر جامهای ژنده
2 گفت این جامه سخت خُلقانست گفت هست آنِ من چنین زانست
3 چون نجویم حرام و ندهم دین جامه لاابد نباشدم به از این
4 هست پاک و حلال و ننگین روی نه حرام و پلید و رنگین روی
5 چون نمازی و چون حلال بود آن مرا جوشن جلال بود
6 درد علّت چو درد دین نبود مرد شهوت چو مرد دین نبود
7 هنر این دارد این سرای سپنج شره پانصدش بود کم پنج
8 عشق او چون سرِ خطا باشد کی ترا آن ز حق عطا باشد
9 خنک آن کس کزو بدارد دست نبود همچو ما غرورپرست