1 ماه را دید مرغ شب پره گفت شاهدت روی و دلپذیرت خوست
2 وینکه خلق آفتاب خوانندش راست خواهی به چشم من نه نکوست
3 گفت خاموش کن که من نکنم دشمنی با وی از برای تو دوست
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 بی تو حرام است به خلوت نشست حیف بود در به چنین روی بست
2 دامن دولت چو به دست اوفتاد گر بهلی بازنیاید به دست
1 هزار سختی اگر بر من آید آسان است که دوستی و ارادت هزار چندان است
2 سفر دراز نباشد به پای طالب دوست که خار دشت محبت گل است و ریحان است
1 عشقبازی نه من آخر به جهان آوردم یا گناهیست که اول من مسکین کردم
2 تو که از صورت حال دل ما بیخبری غم دل با تو نگویم که ندانی دردم
1 بگذشت و چه گویم که چه بر من بگذشت سیلاب محبتم ز دامن بگذشت
2 دستی به دلم فرو کن ای یار عزیز تا تیر ببینی که ز جوشن بگذشت
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به