-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دیده در هجر تو شرمندهٔ احسانم کرد بس که شبها گهر اشک بدامانم کرد
2 عاشقان دوش ز گیسوی تو دیوانه شدند حال آشفتهٔ آن جمع پریشانم کرد
3 تا که ویران شدم آمد به کفم گنج مراد خانهٔ سیل غم آباد که ویرانم کرد
4 شمّهای از گل روی تو به بلبل گفتم آن تُنُک حوصله رسوای گلستانم کرد
5 داستان شب هجران تو گفتم با شمع آنقدر سوخت که از گفته پشیمانم کرد